مسلوب

لغت نامه دهخدا

مسلوب. [ م َ ] ( ع ص ) ربوده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ربوده شده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ). بربوده. سلب شده. ( ناظم الاطباء ). مقلوع. منترع. مأخوذ. منسلب. مختلس.
- مسلوب الأهلیة ؛ که اهلیت برای او نشناسند.
- مسلوب القرار ؛ بی آرام.
- مسلوب المنفعة ؛ آنچه که از آن بهره ای عاید نشود، چنانکه زمین یا ملک مسلوب المنفعة.
- مسلوب کردن ؛ ربودن. سلب کردن.
- مسلوب کرده ؛ سلب کرده.
|| ربوده عقل. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) سلب شده .

فرهنگ عمید

۱. ربوده شده.
۲. کنده شده.

فرهنگ فارسی

ربوده شده، کنده شده ، مسلوب المنفعه: ملکی که از آن بهره برداری نشود، بایر
( اسم ) ربوده شده سلب شده

ویکی واژه

سلب شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال چای فال چای فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال احساس فال احساس