مسدود

لغت نامه دهخدا

مسدود. [ م َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از سَدّ. رجوع به سد شود. || بازداشته شده. ( از منتهی الارب ). || استوار کرده و اصلاح نموده. || سدشده و بندشده و بسته شده. ( ناظم الاطباء ). گرفته. بسته. فراز.
- مسدود شدن ؛ سد شدن و بند شدن و بسته شدن. ( ناظم الاطباء ). گرفتن. گرفته شدن.
- مسدود کردن ؛ سد کردن و بند کردن و بستن. ( ناظم الاطباء ). گرفتن. برآوردن. استوار کردن راهی و رخنه ای و امثال آن را.
|| نزد اهل رمل ، شکلی است که یک مرتبه اوزوج و باقی مراتبش فرد باشد، و آن مقابل مفتوح است که یک مرتبه او فرد و باقی آن زوج باشد. و هر کدام از آنها به اول و دوم و سوم و چهارم تقسیم می شوند و از ترکیب آنها نبیره ها بدست می آید. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - بسته شده . ۲ - باز داشته شده .

فرهنگ عمید

۱. سدشده، بسته شده.
۲. [قدیمی] استوارشده.
۳. [قدیمی] بازداشته شده.

فرهنگ فارسی

سدشده، بسته شده، استوارکرده وبازداشته شده
( اسم ) ۱ - بسته شده : درحریم حرمتت از سد حفظ ایزدی راه یاجوج حوادث تا ابد مسدود باد . ( وحشی ) ۲ -استوار کرده . ۳- باز داشته شده .

ویکی واژه

intasato
بسته شده.
باز داشته شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم