مریزاد

لغت نامه دهخدا

مریزاد. [ م َ ] ( فعل دعایی ) یعنی در لغزش مباد. ( غیاث ) ( آنندراج ). آفرین. زه :
بنازم به دستی که انگورچید
مریزاد پائی که درهم فشرد.؟ ( از یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

برای دعا و تحسین کار و هنر کسی به کار می رود، دست مریزاد: اگر بتگر چون او پیکر نگارد / مریزاد آن خجسته دست بتگر (دقیقی: ۱۰۰ ).

فرهنگ فارسی

۱ - در مورد تحسین کارکسی بکار رود . ۲ - پهلوانی که از حریف عاجز شود و میخواهد کشتی را ختم کند گوید : مریزاد . درین صورت حریف از او دست بر میدارد . یا دست مریزاد . در مورد تحسین بکار رود : اگر بتگر چنو پیکر نگارد مریزاد آن خجسته دست بتگر . ( دقیقی .گنج سخن )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم