لغت نامه دهخدا
مرغی. [ م َ رَ ] ( اِخ ) فرقه ای با عقاید خاص ساکن برخی نواحی مجاور الموت چون ده دیکین وگرمارود و غیره. برخی آنان را مزدکی شمرند. مرقی.
مرغی. [ م ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به مرغ. رجوع به مرغ شود.
- چینی و کاسه و ظروف مرغی ؛ نوعی چینی و ظروف بسیار لطیف قدیم که صورت گلها و مرغها از نقوش آن است و گرانبهاست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| مرغ فروش. کسی که حرفه اش فروش مرغ باشد.