مرحل

لغت نامه دهخدا

مرحل. [ م َ ح َ ] ( ع اِ ) منزل. ( دستور الاخوان ) ( مهذب الاسماء ). مرحله. ( مهذب الاسماء ). آنجا که کوچ کنند. مسکن. ( فرهنگ فارسی معین ) : در نیم شبی که محل سلطان عقل مرحل شیطان جهل گشته بود. ( جهانگشای جوینی ، فرهنگ فارسی معین ).
مرحل. [ م ُ ح ِ ] ( ع ص ) مرد بسیارشتر. ( منتهی الارب ). مرد کثیرالرواحل. آن که شتران فراوان دارد. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
مرحل. [ م ُ ح َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی است ازارحال. رجوع به ارحال و نیز رجوع به آنندراج شود.
مرحل. [ م ِ ح َ ] ( ع ص ) شتر قوی. ( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
مرحل. [ م ُرَ ح ح َ ] ( ع ص ) چادر که در نگار آن صورت پالان باشد. ( منتهی الارب ). جامه به رحل نگار کرده. ( یادداشت مؤلف ). جامه ای که بر آن صورت رحال شتر نقش کرده باشند. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || شترکه رحل آن را محکم بسته باشند. ( از اقرب الموارد ).
مرحل. [ م ُ رَح ْ ح ِ ] ( ع ص ) کوچ فرماینده کسی را. ( آنندراج ). آنکه حکم به کوچ می کند. ( ناظم الاطباء ). نعت فاعلی است از ترحیل. رجوع به ترحیل شود.

فرهنگ معین

(مَ حَ ) [ ع . ] (اِ. ) آنجا که کوچ کنند، مسکن .

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنجا که کوچ کنند مسکن : در نیم شبی که محل سلطان عقل مرحل شیطان جهل گشته بود .
کوچ فرماینده کسی را

ویکی واژه

آنجا که کوچ کنند؛ مسکن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال فرشتگان فال فرشتگان فال اوراکل فال اوراکل فال مارگاریتا فال مارگاریتا