مدعا

لغت نامه دهخدا

مدعا. [ م ُدْ دَ ] ( ع ص ، اِ ) هرآنچه ادعا کرده می شود و طلب کرده می شود. ( ناظم الاطباء ). دعوی کرده شده. ( فرهنگ فارسی معین ). موضوع ادعا. موضوع دعوی. رجوع به مُدَّعی ̍ شود. || مراد.آرزو. خواهش. مقصود. اراده. درخواست. غرض. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مُدَّعی ̍ شود : هرگونه مطلب ومدعائی که داشته به اجابت مقرون گشت. ( عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین ). || فرمان و نیت. ( ناظم الاطباء ). || موضوع. ( فرهنگ فارسی معین ).
- پرمدعا ؛ طماع. ( ناظم الاطباء ).
- || پرحرف. یاوه گو. ( ناظم الاطباء ).
- مدعا به ؛ خواسته. ( لغات فرهنگستان ). که مورد دعوی قرار گرفته است.
- مدعا علیه ؛ ادعاکرده شده بر او و گناهکار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

آنچه مورد ادعا قرار گرفته، مورد ادعا.

فرهنگ فارسی

هر آنچه ادعا کرده می شود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ارمنی فال ارمنی