مخزون

لغت نامه دهخدا

مخزون. [ م َ ] ( ع ص ) در خزانه نهاده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مال جمع کرده شده. ( ناظم الاطباء ) :
روزن و برهون چو بسته گشت خیانت
راه نیابد بسوی گوهر مخزون.ناصرخسرو.او را یمین الدولة و امین الملة لقب دادند لقبی که در خزانه لطف الهی مخزون بود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 215 ).
- مخزون داشتن ؛ در خزانه نگه داشتن. در خزانه نهادن و محفوظ داشتن ملکشاه... خزاین و دفاین و نفایس بر آنجا مخزون و مدفون داشتی. ( سلجوقنامه ٔظهیری ص 32 ).
- مخزون کردن ؛ در خزانه نهادن. در خزانه کردن. در خزانه حفظ کردن :
موش و مار اندر خزینه ٔخویش مفکن خیرخیر
گر نداری درو گوهر کاندر او مخزون کنی.ناصرخسرو.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) در خزانه نهاده شده ، ذخیره کرده شدن .

فرهنگ عمید

ذخیره شده، در خزانه نهاده شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) در خزانه نهاده شده ذخیره کرده شده .

ویکی واژه

در خزانه نهاده شده، ذخیره کرده شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال عشقی فال عشقی فال ورق فال ورق