مختص

لغت نامه دهخدا

مختص. [ م ُ ت َص ص ] ( ع ص ) خاص کرده. خاص گردیده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مخصوص شده و خاص شده. پسندشده و انتخاب شده. ( ناظم الاطباء ). ج ، مُختَصّات. || مصاحب و همدم و مونس و دوست برگزیده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به اختصاص شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ صّ ) [ ع . ] (اِمف . ) اختصاص یافته ، آنچه خاص کسی یا چیزی باشد.

فرهنگ عمید

۱. آنچه خاص کسی یا چیزی باشد، اختصاص یافته، خاص گردیده.
۲. (اسم، صفت ) [قدیمی] آنکه که نسبت به کسی نزدیک است، مقرب.

فرهنگ فارسی

اختصاص یافته، خاص گردیده
( اسم ) خاص کرده خاص گردیده اختصاص یافته جمع : مختصین .

ویکی واژه

اختصاص یافته، آنچه خاص کسی یا چیزی باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم