مختتم

لغت نامه دهخدا

مختتم. [ م ُ ت َ ت ِ ] ( ع ص ) به پایان برنده. نقیض مفتتح. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پایان برنده و به انجام رساننده. ( ناظم الاطباء ).
مختتم. [ م ُ ت َ ت َ ] ( ع ص ) بپایان برده شده. || ( اِ ) پایان. خاتمه. انجام : و ترتیب این کتاب بر صد باب و چهار قسم نهاده آمد و مختتم ابواب را به مدح سلطان وزرای جهان موشح گردانیده شد. ( جوامع الحکایات چ معین ج 1 ص 27 ).

فرهنگ معین

(مُ تَ تَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) به پایان برده . ۲ - (اِ. ) پایان . مق مقدمه .

فرهنگ عمید

به پایان برنده، به انجام رساننده.

ویکی واژه

به پایان برده.
پایان. مق مقدمه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال انبیا فال انبیا فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت