مجیر

لغت نامه دهخدا

مجیر. [ م ُ ] ( ع ص ) پناه دهنده و دستگیر. ( آنندراج ) ( غیاث ). زنهاردهنده و پناه دهنده و پناه دهنده از جور وزبردستی. ( ناظم الاطباء ). آنکه زنهار دهد. زنهاردار.فریادرس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ای وزارت را جلال و آفرینش را کمال
ای جهان را صدر و دین را مجد و دنیا رامجیر.انوری.امیرابوالفوارس بی ظهیر و مجیربماند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 391 ).
پرده ای ستار از ما وامگیر
باش اندر امتحان ما را مجیر.مولوی.این لباسی که ز سرما شد مجیر
حق دهد او را مزاج زمهریر.مولوی ( مثنوی چ رمضانی ص 384 ).یا مجیرالعقل فتان الحجی
ما سواک للعقول مرتجی.مولوی.
مجیر. [ م ُ ج َی ْ ی َ ] ( ع ص ) حوض مجیر؛ حوض کوچک. || حوض دورتک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). حوض عمیق. ( از اقرب الموارد ). || حوض گچ کار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). حوض آهک کاری شده. ( ناظم الاطباء ).
مجیر. [ م ُ ] ( اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مجیر. [ م ُ ] ( اِخ ) ( دعای... ) نام دعائی که در کتب ادعیه مضبوط است و آغاز میشود به سبحانک یااﷲ تعالیت... ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) پناه دهنده ، فریادرس .

فرهنگ عمید

پناه دهنده، فریادرس.

فرهنگ فارسی

پناه دهنده، فریاد رس
(اسم ) پناه دهنده فریاد رس دستگیر.
نام دعایی

فرهنگ اسم ها

اسم: مجیر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mojir) (فارسی: مجير) (انگلیسی: mojir)
معنی: پناه دهنده، فریادرس، از نامهای خداوند، از نام ها و صفات خداوند، ( اَعلام ) مجیر بیلقانی: [قرن هجری] شاعر ایرانی، از مردم آذربایجان، که دیوان شعرش در دست است و به خاطر شعری که در هجو مردم اصفهان گفت و آنان را بر ضدّ خود برانگیخت، شهرت دارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم