مثیب

لغت نامه دهخدا

مثیب. [ م ُ ث َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) امراءة مثیب ؛ زن ثیب گردیده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). زن مرددیده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
مثیب. [ م ُ ] ( ع ص ) پاداش دهنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اثابة شود. || به اعتدال مزاج آینده. ( غیاث ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - جزای نیک دهنده . ۲ - عطا کننده .

فرهنگ فارسی

زن ثیب گردیده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال آرزو فال آرزو فال چای فال چای فال تک نیت فال تک نیت