متخذ

لغت نامه دهخدا

متخذ. [ م ُت ْ ت َ خ ِ ] ( ع ص ) ( از «أخ ذ» ) گیرنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گیرنده و اخذ کننده و گزیننده و پسنده و اختیار کننده. ( ناظم الاطباء ). || همراهی کننده. ( ناظم الاطباء ) ( اشتینگاس ). || آماده کننده و طبخ کننده طعام. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || آغاز کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از اشتینگاس ).
متخذ. [ م ُت ْ ت َخ َ ] ( ع ص ) ( از «أخ ذ» ) گرفته شده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ تَّ خِ ) [ ع . ] (اِمف . ) گرفته شده .

فرهنگ عمید

گرفته شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیرنده جمع : متخذین .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُتَّخِذَ: گیرنده
ریشه کلمه:
اخذ (۲۷۳ بار)

ویکی واژه

گرفته شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال زندگی فال زندگی فال تماس فال تماس