ماندنی

لغت نامه دهخدا

ماندنی. [ دَ ] ( ص لیاقت ) باقی و پایدار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است. || قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد. || مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی.

فرهنگ معین

(دَ ) (ص لیا. ) ۱ - کسی که زنده خواهد ماند. ۲ - قابل دوام . ۳ - مقیم ، ماندگار.

فرهنگ عمید

۱. دارای نیت ماندن در جایی: میهمان ها امشب ماندنی هستند.
۲. ماندگار: خاطرۀ ماندنی.
۳. [مجاز] قابل زنده ماندن.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- کسی که زنده خواهد ماند ( مثلا مریضی که قبلا امیدی ببقای او نمانده بود و اکنون شفایافته ) . ۲- قابل دوام . ۳- مقیم ماندگار مقابل رفتنی .

ویکی واژه

کسی که زنده خواهد ماند.
قابل دوام.
مقیم، ماندگار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تماس فال تماس فال ورق فال ورق فال لنورماند فال لنورماند