ماشک. [ ش َ ] ( اِ ) قسمی از سنگنک وحشی است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به سنگنک شود. ماشک. [ ] ( اِخ ) ماش. ( قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به ماش ( اِخ ) شود. ماشک. [ ] ( اِخ ) ماشک بن یافث بن نوح و گمان می رود که نسل وی در نزدیکی چشمه ها و دجله سکونت داشتند و نسل ماشک با تجار صور تجارت می داشتند. ( قاموس کتاب مقدس ). ماشک. [ ش َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه است که در بخش کوچصفهان شهرستان رشت واقع است و 1500 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
فرهنگ فارسی
دهی است از دهستان حومه بخش کوچصفهان . جلگه معتدل و مرطوب ۱۵٠٠ سکنه . دهی از دهستان حومه است که در بخش کوچصفهان شهرستان رشت واقع است
فرهنگستان زبان و ادب
{Vicia} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سردۀ علفی یک یا چندساله و اغلب بالارونده از باقلائیان با حدود 140 گونه که بومی اروپا و آسیا و افریقا هستند و برای خوراک انسان و دام و تقویت زمین کاشته می شوند