لیث

لغت نامه دهخدا

لیث. [ ل َ ] ( ع اِ ) شیر. ( منتهی الارب ). اسد. شیر درنده. ( غیاث ). ج ، لیوث. || نوعی عنکبوت که به جستن گیرد مگس را . ( منتهی الارب ). مگس گیر. ج ، لیوث. ( مهذب الاسماء ). || لیث عفرین ؛ شیر بیشه. || بیشه شیر. || جانورکی که در بن دیوار ماند. || جانورکی شبیه کربسه که بر سوار عارض شود و به دُم زند منسوب به عفرین که شهری است. ( منتهی الارب ). گوش خزک. ( مهذب الاسماء ). || گیاهی است. || گیاه انبوه. ( منتهی الارب ). || ( ص ) مرد تمام اندام. || مرد ضابط وتوانا و زیرک. || به غایت رساننده امور. || زبان آور. بلیغ. || ( اِخ ) پدر حی است. || نام شهری. ( منتهی الارب ). || نام برجی از بروج دوازده گانه که آن را شیرفلک خوانند و عرب آن را اسد نیز گویند. ( مفاتیح ).
لیث. [ ل َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) نبات ٌ لیث ؛ گیاه درهم پیچیده و انبوه. ( منتهی الارب ).
لیث. ( ع ص ، اِ ) ج ِ الیث. ( منتهی الارب ).
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) قبیلة من بکربن عبد مناةبن کنانة و هم بنولیث بن بکربن عبد مناة. منهم الصعب بن جثامة اللیثی الصحابی رضی اﷲ عنه و قد ذکر الحمدانی : ان منهم طائفة بساقیة قلته بالاخمیمیة من صعید مصر. ( صبح الاعشی ج 1 ص 350 ). و رجوع به لیث بن بکر شود.
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) موضعی است میان سرین و مکه و آنجا را وقعه ای است. ( از منتهی الارب ). رودباری است پائین سراة که به دریا یا موضعی از حجاز ریزد. لیث گوید: موضعی است در دیار هذیل. ( از معجم البلدان ).
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) هو احد ماقیل فی اسم ابی هند الداری. و تأتی ترجمته فی الکنی. ( الاصابة ج 6 ص 11 ).
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) ابن ابی رقیة. وزیر ولیدبن عبدالملک و سلیمان بن عبدالملک. ( مجمل التواریخ و القصص صص 306-307 ) . و کان یکتب لسلیمان [سلیمان بن عبدالملک ] علی دیوان الرسائل لیث بن ابی رقیة.. ( الوزراء و الکتاب ص 29 ). و کان یکتب لعمر [عمربن عبدالعزیز] اللیث بن ابی رقیة مولی ام الحکم بنت ابی سفیان. ( الوزراء ص 33 ). لیث بن ابی رقیة در عهد سلیمان بن عبدالملک به سرانجام مهام وزارت مشغولی میکرد.( دستورالوزراء ص 20 ). و رجوع به عقدالفرید ج 4 شود.
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) ابن ابی سلم. در اول خلافت ابودوانق درگذشت. ( تاریخ گزیده ص 252 ).
لیث. [ ل َ ] ( اِخ ) ابن ابی سلیم. معاصر عبدالکریم بن ابی العوجاء. محدث است و از نافع روایت کند و هم از واصل بن حیان. وی را از ثقلاء شمرده اند. رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 279 و 309 و ج 2 ص 131 و تاریخ الخلفاء سیوطی ج 6 و المصاحف ص 182 شود.

فرهنگ معین

(لَ یا لِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - شیر، اسد. ۲ - برج اسد.

فرهنگ عمید

۱. شیر نر.
۲. نوعی عنکبوت.

فرهنگ فارسی

پدر یعقوب بنیانگزار سلسله صفاریان است.
شیرنر، نوعی ازعنکبوت راهم میگویند
( اسم ) ۱- شیر اسد جمع : لیوث : سلطا تکش ... هم در مقام بزم غیثی سایل و هم در موقف رزم لیثی صایل ... ۲- برج اسد شیر فلک شیر .
محدث است و از هشام ابن عروه و یزید بن الهاد و ابی عثمان الولید ابن ابی الولید روایت کند .

فرهنگ اسم ها

اسم: لیث (پسر) (عربی) (تلفظ: lais) (فارسی: لَيث) (انگلیسی: lais)
معنی: شیر درنده، نام پدر یعقوب پادشاه صفاری، سخت، شدید، شیر، اسد، ( به مجاز ) دلیر و شجاع، ( اَعلام ) ) لَیث ابن بختری مرادی [قرن هجری] از یاران امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) که کنیه او ابوبصیر بوده است، ) چهارمین امیر [، قمری] سلسله ی صفاریان، فارس را تصرف کرد ولی از سپاهیان خلیفه شکست خورد و اسیر شد و او را در بغداد کشتند، ( در اعلام ) نام یکی از یاران امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) که کنیه او ابوبصیر بوده است

دانشنامه عمومی

لیث ( گیلی اسکاتلندی: Lìte ) منطقه ای بندری در شمال ادینبرو، اسکاتلند است.
لیث (هلند). لیث ( به هلندی: Lith ) یک منطقهٔ مسکونی در هلند است که در اوس ( هلند ) واقع شده است. لیث ۵۵٫۵۱ کیلومتر مربع مساحت و ۶٬۷۲۴ نفر جمعیت دارد.

ویکی واژه

شیر، اسد.
برج اسد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال لنورماند فال لنورماند فال تاروت فال تاروت فال چای فال چای