لغت نامه دهخدا
شعر ژاژیدن لهاشم توست
علک خائیدن لهاشم خر.سوزنی.تو نیستی از جمع کریمان نفایه
من نیز نه از قوم حکیمان لهاشم
تو صدر کریمانی و من صدر حکیمان
از حکمت من بر کرم توست تحکم.سوزنی ( درقافیه تبسم و انجم و قلزم و قم ).بر ناتوان کرم کن و این قصه را بخوان
هرچند خط مزور و کاغذ لهاشم است.خاقانی.جهانی ز جود تو هستند خرم
قرین تکلف غریق تنعم
گر از خرده بینان بخرد نباشم
نباشم هم از ابلهان لهاشم.نزاری.