لمبر

لغت نامه دهخدا

لمبر. [ ل ُ ب َ ] ( اِ ) لُنْبَر. در تداول عوام ، قسمت زیر سرین ازپشت. گوشت سرین. گوشت پشت ران آدمی خاصه فربه آن.
لمبر. [ ل َ / ل ُ ب ُ ] ( اِ ) لنْبُر. در اصطلاح بنایان ، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید.
- لمبر پیدا کردن دیواری ؛ در قسمتی شکست برداشتن بدانسان که قسمت فوق آن لرزد و بیم افتادن بود.
لمبر. [ ل ُ ب َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان گیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در پانزده هزارگزی خاوری سنجید و پانزده هزارگزی شوسه هروآباد به اردبیل. کوهستانی ، سردسیر و دارای 513 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
لمبر. [ ل ُ ب َ ]( اِخ ) دهی جزء دهستان مشکین خاور بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 24هزارگزی خاور خیاو و پانصدگزی شوسه خیاو به اردبیل. جلگه ، معتدل و دارای 440 تن سکنه. آب آن از چشمه و سبلان و نهر انار. محصول آنجا غلات ، حبوبات و میوه جات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ معین

(لُ بَ ) (اِ. ) = لنبر: ۱ - (عا. ) تکان ، لرزش . ۲ - فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید (بنا ).
( ~ . ) (عا. ) سرین ، کفل .

فرهنگ فارسی

( اسم ) قسمت زیر سرین از پشت گوشت سرین گوشت پشت ران .
دهی جزئ دهستان مشکین خاوری مرکزی شهرستان مشکین شهر .

ویکی واژه

لنبر:
تکان، لرزش.
فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید (بنا)
سرین، کفل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال عشقی فال عشقی فال کارت فال کارت فال اعداد فال اعداد