لغم. [ ل َ غ َ ] ( ع اِ ) بوی خوش اندک. || نای زبان و رگهای آن. ( منتهی الارب ). لغم.[ ل َ غ َ ] ( اِ ) لگام. ( شعوری ). رجوع به لغام شود. لغم. [ ل َ غ َ ] ( ع اِمص ) سخت تفتگی و بی آرامی. ( منتهی الارب ). لغم. [ ل َ ] ( ع مص ) کفک انداختن شتر از دهان. || خبر دادن از چیزی که یقین آن ندارد : کریم سانخ آن است بی شک و شبهت کریم سونخ او بی دغا و لغم و زنخ.سوزنی.
فرهنگ معین
(لَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - کفک انداختن شتر از دهان . ۲ - خبر دادن از چیزی که یقین نداشته باشند.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- کفک انداختن شتر از دهان . ۲- خبر دادن از چیزی که یقین نداشته باشند : کریم سانخ آنست بی شک و شبهت کریم سونخ او بی دغا ولغم و زنخ . ( سوزنی لغ. ) کفک انداختن شتر ازدهان یا خبر دادن از چیزی که یقین آن ندارد .
ویکی واژه
کفک انداختن شتر از دهان. خبر دادن از چیزی که یقین نداشته باشند.