لبون. [ ل َ ] ( ع ص ) شیردار. || میش و اشتر ماده شیردار. || آنکه شیر در پستانش فرود آمده باشد. لبونة. ( منتهی الارب ). ج ، لِبان ، لبن ، لُبُن ، لبائن. - ابن اللبون ؛ شتر کره دوساله یا به سال سوم درآمده. ابنة لبون ؛تأنیث آن. بنت لبون کذلک. || بنات لبون ؛ نهالان عرفط. ( منتهی الارب ). لبون. [ ل َ ] ( اِخ ) نام شهری است. ( معجم البلدان ).