لغت نامه دهخدا
دیگ شکم از طعام لبریز مکن
گر کاه نباشد ز تو کهدان از تست.میرالهی همدانی.ز اشک روان دیده مظلومان
این نیست مردمی که کشی ساغر
آهسته تر بنوش که لبریز است
گلگون قدح ز خون دل مضطر.حاج سید نصراﷲ تقوی.افراط؛ لبریز گردانیدن توشه دان [ از توشه ] و حوض از آب. ( منتهی الارب ).