لغت نامه دهخدا قیح. [ ق َ ] ( ع اِ ) زردآب و ریم بی آمیزش خون. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). چرک. مِدَّه. || ( مص ) ریم وزردآب کردن زخم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین (قَ یا قِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - زردآب . ۲ - ریم (چرک ) بی آمیزش . ۳ - خون ریم ، چرک ، پلشت .