قیح

لغت نامه دهخدا

قیح. [ ق َ ] ( ع اِ ) زردآب و ریم بی آمیزش خون. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). چرک. مِدَّه. || ( مص ) ریم وزردآب کردن زخم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(قَ یا قِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - زردآب . ۲ - ریم (چرک ) بی آمیزش . ۳ - خون ریم ، چرک ، پلشت .

فرهنگ عمید

زرداب، ریم، چرک.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - زرد آب ۲ - ریم ( چرک ) بی آمیزش ۳ - خون ریم چرک پلشت .

ویکی واژه

زردآب.
ریم (چرک)
بی آمیزش.
خون ریم، چرک، پلشت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم