لغت نامه دهخدا
( قنطرة ) قنطرة. [ق َ طَ رَ ] ( ع مص ) بشهر و ده جای گرفتن و ترک بادیه کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || مالک مال بقنطار شدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). مالک شدن مال فراوانی را که گویی با قنطار سنجیده شود. ( اقرب الموارد ). || دیر ماندن و بجایی پیوسته اقامت کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گائیدن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || بستن و محکم کردن. ( اقرب الموارد از زجاج ). || برهم نهادن. ( ترجمان عادل جرجانی ).
قنطرة. [ ق َ طَ رَ ] ( ع اِ ) پل بزرگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).آنچه بر روی آب سازند برای عبور. ( اقرب الموارد ) :
نوح نه بس علم داشت گر پدر من بدی
قنطره بستی به علم بر سر طوفان او.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 365 ).|| هر بنای بلند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ج ، قناطر. ( اقرب الموارد ).
قنطرة. [ ق َ طَ رَ ] ( اِخ ) محله ای است به نیشابور. ( منتهی الارب ). و رجوع به معجم البلدان شود.