قماط

لغت نامه دهخدا

قماط. [ ق ِ ] ( ع اِ ) رسن که قوائم گوسفند به وی بندند. ( منتهی الارب ). رسن که دست و پای گوسفند را بدان بندند برای سر بریدن. ( اقرب الموارد ). || دست بند. ( منتهی الارب ). الحبل یشد به الاسیر. ( اقرب الموارد ). || پای بند کودک گهوارگی. ( منتهی الارب ). قنداق. قنداقه. خرقة عریضه تلف علی الصغیر اذ اشد فی المهد. ج ، قُمُط. ( اقرب الموارد ). || رشته ای که بدان خُص [ قصب ] قصب را استوار بندند و گفته اند آن چوبی است که برون قصب است یا درون آن است و قصب را بدان استوار کنند. ( از اقرب الموارد ).
قماط. [ ق َم ْ ما ] ( ع ص ) دزد. || سازنده قنداق برای کودکان. ( از اقرب الموارد ).
قماط. [ ق ُم ْ ما ] ( ع ص ، اِ ) دزدان. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - ریسمانی که با آن دست و پای گوسفند را بندند. ۲ - پارچة عریضی که کودک را بدان پیچند.

فرهنگ عمید

= قنداق

فرهنگ فارسی

پارچهای که دست وپای کودک شیرخواررادر آن می بندند، قنداق، قنداقه
( اسم ) ۱ - ریسمانی که بدان دست و پای گوسفند را بندند ۲ - پارچه ای که بدان دست و پای کودک را بندند ۳ - پارچه عریضی که کودک را بدان پیچند : پس در حال دایه بیامد و او را ( کودک را ) در قماط پیچید .
دزدان

ویکی واژه

ریسمانی که با آن دست و پای گوسفند را بندند.
پارچة عریضی که کودک را بدان پیچند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ای چینگ فال ای چینگ فال آرزو فال آرزو فال ورق فال ورق