قلابی

لغت نامه دهخدا

قلابی. [ ق ُل ْ لا ] ( ص ) مصنوع. مُزَوَّر. قلب. ساختگی.بدل. عملی. || پول قلب. ( ناظم الاطباء ). ناسره. || مردم دغاباز. ( ناظم الاطباء ). مجازاً هر مکار و دغل را گویند. ( آنندراج ) :
مژه بر هم بهشت را دیدم
دور ازین زاهدان قلابی.طالب آملی ( از آنندراج ). || کسی که سکه ناروا زند. ( آنندراج ) :
به دست بوالهوس داغی که می بینی ز عشق او
زری باشد که قلابی به نام شاه میسازد.شفیع اثر ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

(قُ لّ ) (ص نسب . ) ۱ - تقلبی . ۲ - مکار، حقه باز.

فرهنگ عمید

تقلبی، ساختگی، بدل، ناسره.

فرهنگ فارسی

۱ - تقلبی : این اسکناس قلابی است : پس یقین آن سگ بی دین عملش قلابی است ایها الناس بگیرید که این هم بابی است . ۲ - حقه باز مکار ۳ - ( اسم ) پول قلب . یا سکه قلابی . سکه تقلبی . توضیح صحیح کلمه قلابی منسوب به قلاب است ولی درتداول بضم اول استعمال شود .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم