قطرب

لغت نامه دهخدا

قطرب. [ ق ُ رُ ] ( ع اِ ) دزد. ( منتهی الارب ). دزد ماهر در دزدی. ( اقرب الموارد ). || موش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گرگ. ( منتهی الارب ). گرگ موی ریخته. || سگ کوچک. || غول نر. || صرع زده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || نوعی از مالیخولیا. ( منتهی الارب ). مرضی است از امراض دماغ ، و آن را قطرب نامند زیرا که مریض چون قطرب در بستر خود استقرار نگیرد. ( اقرب الموارد ). || سنگریزه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || دیوان و پریان خرد. || ( ص ) سبک و چست. || ترسو. || ( اِ ) مرغی است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || جانورکی که همه روز در تکاپو باشد و ساعتی نیارامد. ( منتهی الارب ). و حریف ادریسی گوید: جانورکی است که شب روشنی دهد همچون شعله آتش. || گیاهی است خاردار که دانه ای دارد چون گندم که به هرکس از پهلوی آن عبور کند میچسبد. ( اقرب الموارد ).
قطرب. [ ق ُ رُ ] ( اِخ ) لقب محمدبن مستنیر، شاگرد سیبویه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). او را قطرب خوانند زیرا بامدادان بر سیبویه وارد میگردید و هرگاه که سیبویه در خانه را میگشود وی را پشت در مشاهده میکرد و ازاینرو به وی گفت : ما انت الا قطرب لیل. ( منتهی الارب ). محمدبن مستنیربن احمد بصری نحوی لغوی ، مکنی به ابوعلی ،از مشاهیر دانشمندان ادب و نحو و لغت است. وی از ادبای مجلس ابودلف عجلی و معلم فرزندان وی بوده است. ادب را از سیبویه و دیگر علمای بصره فراگرفت. او راست : 1- الاصوات و الاضداد و اعراب القرآن و الرد علی الملحدین و العلل فی النحو و غریب الحدیث در شش جلد. 2-الفرق و القوافی و المثلثات و مجازات القرآن و معانی القرآن و النوادر در شش جلد. این اشعار از اوست :
ان کنت لست معی فالذکر منک معی
یراک قلبی اذاما غبت عن بصری
و العین تبصر من تهوی و تفقده
و باطن القلب لایخلو من النظر.
وی به سال 206 هَ. ق. در بغداد درگذشت. ( تاریخ بغداد ) ( ابن خلکان ) ( روضات ) ( ریحانة الادب ). قطرب معلم فرزندان ابودلف قاسم بن عیسی بود و پس از وی فرزندش حسین بن قطرب به معلمی آنان برگزیده شد. ( معجم المطبوعات از الفهرست ). او راست : 1- الارجوزة القطربیة، و این منظومه ای است در شصت واندی بیت مشتمل بر الفاظی که معانی آنها به اختلاف حرکات آنها مختلف میشود و چنین آغاز میگردد: یا مولعاًبالغضب و الهجر و التجنب. 2- المثلث در لغت ، این کتاب به کوشش استاد دیلمار در مربورگ به سال 1857 م. به چاپ رسیده و ارجوزة با شرح آن از بعض ادباء در الجزایر به سال 1325 هَ. ق. طبع شده است. 3- هذا ما قال قطرب فی کتاب ما خالف فیه الانسان البهیمیة الوحوش و صفاتها، این کتاب به کوشش استاد جابر با کتاب اسماءالوحوش اصمعی در وین به سال 1888 م. چاپ شده. ( معجم المطبوعات ).

فرهنگ معین

(قُ رُ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) ناخوشی ای که با حرکات متوالی اندام ها و لرزش اعضا و فلج و عدم کنترل عضلات بدن همراه است . ۲ - (ص . ) مصروع .

فرهنگ عمید

۱. نوعی بیماری روانی که بیمار حالت مالیخولیایی پیدا می کند و به فلج و لرزش اندام مبتلا می شود. علت آن سیفلیس ارثی یا بیماری دیگر است، فلج.
۲. مصروع.

فرهنگ فارسی

محمد بن مستنیر ابن احمد بصری مکنی به ابوعلی نحوی و لغوی عرب ( ف. بغداد۲٠۶ ه ق . ) وی شاگرد سیبویه بود .اوراست : الاصوات الاضداد اعرابالقر آن الفرق القوافی المثلثاتمجازات القر آن معانی القر آن النوادرالارجوزه القطربیه ( بنظم ) خلق الانسان .
۱ - ( اسم ) ناخوشیی که با حرکات متوالی اندامها و لرزش اعضا و فلج و عدم کنترل عضلات بدن همراه است . علتش سیفیلیس ارثی یا یک عفونت حاد می تواند باشد . روماتیسم مفصلی نیز یکی از عوامل تولید این عارضه است . این ناخوشی بیشتر اطفال بین سنین ۵ تا ۱۵ سالگی را مبتلی می کند ( خصوصا دختران باین بیماری بیشتر مبتلی می شوند ) . مداوای آن غالبا با املاح آرسنیک یا آنتی پیرین به عمل می آید و در صورت نداشتن ناراحتی قلبی کلرال نیز مفید است و نیز تزریق محلول ۲۵ سولفات دو منیزی به مقدار ۵ سانتیمتر مکعب هر دو روز مرتبه دارای اثر نیکو است و بهتر از همه بهبود وضع تغذیه مریض است ۲ - ( صفت ) مصروع .

دانشنامه عمومی

محمد بن مُستَنیر بصری ( ؟ –۸۲۱ ) نام بخشیده و شهرت یافته به قُطْرُب، مفسر، کاتب، لغوی و نحوی عرب و شاگرد سیبویه بود. ازاین رو او را قُطْرُب ( به معناهای: دزد ماهر در دزدی، و گرگ ) خوانند زیرا بامدادان بر سیبویه وارد می شد و هرگاه که سیبویه درِ خانه را می گشود، وی را پشت درگاه می دید، و سیبویه به وی گفت: ما أنتَ إلّا قُطرُبُ لَیل ( تو جز دزدِ شب نیستی! ) .
• تفسیر القرآن الکریم
• الرد علی الملحدین فی تشابه القرآن
• غریب الحدیث
• النوادر
• کتاب الهمزة
• کتاب فعل و أفعل
• الأضداد
• ما خالف فیه الإنسا البهیمة
• خلق الانسان
• خلق الفرس
• الاشتقاق
• الأصوات
• الصفات
• کتاب القوافی
• العلل فی النحو
• الأزمنه
• المثلث

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قطرب لقب محمد بن مستنیر لغوی و نحوی عرب از شاگردان سیبویه است.
لقب محمّد بن مستنیر، شاگرد سیبویه . او را قطرب خوانند زیرا بامدادان بر سیبویه وارد میگردید و هرگاه که سیبویه درِ خانه را می گشود وی را پشت در مشاهده میکرد و از این رو به وی گفت : ما انت الّا قطرب لیل .
زندگی نامه اجمالی قطرب
محمد بن مستنیر بن احمد بصری نحوی لغوی ، مکنّی به ابوعلی، از مشاهیر دانشمندان ادب و نحو و لغت است. وی از ادبای مجلس أبودُلَف عجلی و معلّم فرزندان وی بوده است. ادب را از سیبویه و دیگر علمای بصره فراگرفت.
آثار علمی
١ - الاصوات و الاضداد و اعراب القرآن و الرّدّ علی الملحدین و العلل فی النّحو و غریب الحدیث در شش جلد ٢ - الفرق و القوافی و المثلّثات و مجازات القرآن و معانی القرآن و النّوادر در شش جلد. ۳ - الارجوزة القطربیة ، و این منظومه ای است در شصت و اندی بیت مشتمل بر الفاظی که معانی آنها به اختلاف حرکات آنها مختلف میشود و چنین آغاز میگردد : یا مولعاً بالغضب و الهجر و التجنب ۴ - المثلث در لغت، این کتاب به کوشش استاد دیلمار در مربورگ به سال ١٨٥٧ م به چاپ رسیده و ارجوزة با شرح آن از بعض ادباء در الجزایر به سال ١٣٢٥ ه.ق طبع شده است ۵ - هذا ما قال قطرب فی کتاب ما خالف فیه الانسان البهیمیة الوحوش و صفاتها، این کتاب به کوشش استاد جابر با کتاب اسماء الوحوش اصمعی در وین به سال ١٨٨٨ م چاپ شده است.
رحلت قطرب
...

ویکی واژه

ناخوشی ای که با حرکات متوالی اندام‌ها و لرزش اعضا و فلج و عدم کنترل عضلات بدن همراه
مصرو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال سنجش فال سنجش فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال لنورماند فال لنورماند