قطاری

لغت نامه دهخدا

قطاری. [ ق ُ ری ی ] ( ع ص ، اِ ) مار. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): حیة قطاری ، بضم ؛ مار سیاه که در تنه درخت جای گیرد، یا مار که زهر وی از دهنش بچکد جهت فزونی. ( منتهی الارب ). رجوع به قطاریة شود.
قطاری. [ ق ُ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قُطارة.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قطارة شود.

فرهنگ فارسی

نسبت است به قطاره
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ارمنی فال ارمنی فال عشقی فال عشقی فال تماس فال تماس