قطاب

لغت نامه دهخدا

قطاب. [ ق ِ ] ( ع اِمص ) مزاج و آمیختگی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): قطبت الخمر؛ مزجته. ( معجم البلدان ). || ( اِ ) مجمع گریبان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): «ادخلت یدی فی قطاب جیبه »، و قیل قطاب الجیب اسفله. ( اقرب الموارد ). || ج ِ قُطْبة، چون بِرام ج ِ بُرْمة. || گیاهی است چون خارخسک. ( معجم البلدان ). رجوع به قُطْب شود.
قطاب. [ ق ُ / ق ُطْ طا ] ( اِ ) قسمی از نان روغنی به شکل سنبوسه. ( ناظم الاطباء ). غیاث اللغات از آئین اکبری نقل کند که قطاب به ضم اول نوعی از سنبوسه است.
قطاب. [ ق ِ ] ( اِخ ) نام موضعی است ، و در اشعار راعی از آن یاد شده است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(قُ طّ ) (اِ. ) نوعی شیرینی که از آرد و شکر و روغن و گلاب و مغز پسته درست شود.
(قِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - آمیختگی . ۲ - گریبان .

فرهنگ عمید

نوعی نان روغنی به شکل سنبوسه که از زردۀ تخم مرغ، ماست، گلاب، روغن، و هل تهیه می شود.

فرهنگ فارسی

نوعی شیرینی، نوعی نان روغنی بشکل سنبوسه، قطابی
( اسم ) نوعی شیرینی است . برای تهیه خمیر جهت قطاب ۳ کیلو آرد سفید خوب را الک می کنند و ۳٠٠ گرم نشاسته را هم الک کنند و با ۶ زرده تخم مرغ با یک پیاله گلاب یا بید مشک و ۱۵ گرم مغز هل کوبیده مخلوط نمایند . سپس ۷۵٠ گرم روغن را گرم کرده روی آرد ریخته خمیر کنند و کمی هم مایه خمیر ریخته در آن زنند ( خمیر باید سفت باشد ) پس از نیم ساعت از آن بقدر یک گردو یا بزرگتر چونه گیرند و با نورد چوبی پهن کنند و با گیلاس شیشه یی آن را دایره وار برند . آنگاه مغز فندق و پسته و بادام و قند کوبیده و مغز هل و دارچین و غیره را بر حسب سلیقه در لای آن گذارند و روی هم برگردانند تا شکل قطاب نیم دایره قطوری ترتیب دهند و دهانه آن را با زرده تخم مرغ آغشته و بسته ماهی تابه را داغ کرده و آنها را در روغن سرخ کنند تا مثل گوش فیل قدری باد کرده و مجوف بشود بعد بیرون آن را قند ساییده فراوان پاشند .
نام موضعی است و در اشعار راعی از آن یاد شده است .

ویکی واژه

آمیختگی.
گریبان.
نوعی شیرینی که از آرد و شکر و روغن و گلاب و مغز پسته درست شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم