لغت نامه دهخدا
قرمزی. [ ق ِ م ِ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قرمز. آنچه رنگش سرخ باشد. ( از اقرب الموارد ).
- قرمزی روز ؛ کنایه از شفقی است که پیش از طلوع آفتاب و بعد از صبح به هم رسد. ( مجموعه مترادفات ص 272 ).
قرمزی. [ ق ِ م ِ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قرمز. آنچه رنگش سرخ باشد. ( از اقرب الموارد ).
- قرمزی روز ؛ کنایه از شفقی است که پیش از طلوع آفتاب و بعد از صبح به هم رسد. ( مجموعه مترادفات ص 272 ).
(قِ مِ ) (اِ. ) ۱ - (ص نسب . ) منسوب به قرمز. ۲ - دیبای نازک سرخ رنگ .
هرچه با رنگ قرمز رنگ شده باشد، سرخ رنگ.
قرمز بودن سرخی . یا قرمزی روز . شفقی که پیش از طلوع آفتاب و بعد از صبح بهم رسد .
نسبت است به قرمز آنچه رنگش سرخ باشد .
(ص نسب.)
منسوب به قرمز.
دیبای نازک سرخ رنگ.