لغت نامه دهخدا
ساز طرب ها کنون که نیّر اعظم
داد به برج حمل قرار مکان را.واله هروی ( از آنندراج ). || آرام دادن :
نیست آرامم بجز ابروی یار
میدهم خود را به شمشیرش قرار.ملامفید بلخی ( از آنندراج ). || تمام کردن. ( ناظم الاطباء ). || عهد و شرط کردن. ( ناظم الاطباء ). عهد داشتن :
فارغم از گله با خویش قراری دارم
نیست امید مرا با تو وفا کار مرا.ظهوری ( از آنندراج ).|| قول دادن. ( ناظم الاطباء ) :
زلفین سیاه تو به دلداری عشاق
دادند قراری و ببردند قرارم.حافظ.|| ختم عمل کردن. || بطور محکم حکم کردن. ( ناظم الاطباء ).