قبیح

لغت نامه دهخدا

قبیح. [ ق َ ] ( ع ص ) زشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، قَباحی ̍. قِباح. || ( اِ ) کرانه استخوان بازو که نزدیک آرنج است. پیوندهای ساق و ران.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قباح. رجوع به قباح شود.

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (ص . ) زشت . ج . قباح .

فرهنگ عمید

زشت، ناپسند.

فرهنگ فارسی

زشت، ناپسند، قباح جمع
( صفت ) ۱ - زشت رو ۲ - زشت ( کار ) ناپسند ۳ - آنکه مخالف امر بود .

ویکی واژه

زشت.
قباح.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم