قامه

لغت نامه دهخدا

قامه. [ م ِه ْ ] ( ع ص ) شتر رونده در زمین. || شتر سردر هوادارنده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، قُمَّه ْ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قامه.[ م َ ] ( ترکی ، اِ ) خنجر کلان گرجی. ( ناظم الاطباء ).
قامه. [ م َ ] ( اِخ ) نام کوهی است در نجد. ( معجم البلدان ج 7 ).

فرهنگ معین

(مَ یا مِ ) یکی از اجزا و عناصر خاتم .

فرهنگ فارسی

( اسم ) خنجر کلان گرجی .
نام کوهی است در نجد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم