لغت نامه دهخدا
قاس. ( ع اِ ) اندازه. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( برهان ) ( آنندراج ): قاس رمح؛ ای قدر رمح. ( مهذب الاسماء ). || غوک را گویند که وزق باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). چغز. غنجموش. قورباغه. || رسن کشتی. جُمَّل. || ( ص ) قاسی. سخت: قلب قاس؛ دلی سخت. ( مهذب الاسماء ). حجر قاس؛ سنگ سخت. ( منتهی الارب ).
قاس. ( ترکی، اِ ) ابرو. ( آنندراج ) ( برهان ). ابرو باشد در ترکی. ( رشیدی از معین در حاشیه برهان ).