فقرا

لغت نامه دهخدا

فقرا. [ ف ُ ق َ ]( ع ص ، اِ ) فقراء. مردم مسکین و بی چیز. ( یادداشت مؤلف ) : در انبارهای غله باز کردند و غلتها بریختند و بر فقرا و مساکین صرف کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). فقرا و تنگدستان را مراعات کن. ( مجالس سعدی ). فقرا را به بی سروپایی معیوب گردانند. ( گلستان ).

فرهنگ معین

(فُ قَ ) [ ع . فقراء ] (اِ. ص . ) جِ فقیر، ۱ - تهی دستان ، تنگ دستان . ۲ - عارفان ، درویشان .

فرهنگ عمید

= فقیر

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) جمع فقیر ۱ - تهیدستان تنگدستان ۲ - عارفان درویشان .

ویکی واژه

فقراء
جِ فقیر؛
تهی دستان، تنگ دستان.
عارفان، درویشان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت