فطام

لغت نامه دهخدا

فطام. [ ف ِ ] ( ع مص ) جداکردن طفل از مادر. ( از اقرب الموارد ). موقوف کردن شیرخوارگی کودک بعد عمر دوسالگی. ( غیاث ) :
دایه جود ترا گفتم ، کرا خواهی رضیع؟
گفت باری آز را کش نیست امید فطام.کمال الدین اسماعیل.چون فطامش شد بگفتم با پری
تا درآموزند نطق و داوری.مولوی.گر ز شیر دیو تن را وابری
در فطام او بسی حلوا خوری.مولوی.پس حیات ماست موقوف فطام
اندک اندک جمع کن ، تم الکلام.مولوی.|| شکستگی. || مفارقت از هرچیز. ( غیاث ). || ( اِ ) زمان فطام. زمان بازگرفتن کودک از شیر. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) باز گرفتن طفل از شیر. ۲ - (اِ. ) زمان باز گرفتن کودک از شیر.

فرهنگ عمید

۱. از شیر گرفتن کودک.
۲. [مجاز] جدا کردن چیزی از چیز دیگر.

فرهنگ فارسی

هنگام ازشیرگرفتن کودک، ازشیربازگرفتگی کودک
۱ - ( مصدر ) باز گرفتن طفل از شیر ۲ - ( اسم ) زمان بازگرفتن کودک از شیر .

ویکی واژه

باز گرفتن طفل از شیر.
زمان باز گرفتن کودک از شیر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت