فص

لغت نامه دهخدا

فص. [ ف َص ص / ف ِص ص / ف ُص ص ] ( ع اِ ) نگینه. ( منتهی الارب ). آنچه بر انگشتری سوار کنند از معدنیات چون یاقوت و جز آن. ( اقرب الموارد ). || پیوند استخوان. پیوند هر دو استخوان. مفصل. || پیوند کار. ج ، فصوص.( منتهی الارب ). || اصل و حقیقت کار. ( از اقرب الموارد ). || سیاهی چشم. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). || دانه سیر. ( منتهی الارب ). ج ، اَفُص ، فِصاص ، فُصوص. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. نگین انگشتری.
۲. مفصل استخوان.

فرهنگ فارسی

نگینه . آنچه بر انگشتری سوار کنند از معدنیات چون یاقوت و جز آن .

ویکی واژه

نگین، نگینه، آنچه بر انگشتری سوار کنند از از سنگ‌های قیمتی چون یاقوت و جز آن،
پیوند استخوان. پیوند هر دو استخوان. مفصل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال احساس فال احساس فال ورق فال ورق فال زندگی فال زندگی