فروتنی

لغت نامه دهخدا

فروتنی. [ ف ُ ت َ ] ( حامص مرکب )افتادگی. خضوع. تواضع. مقابل برتنی و کبر و عجب. نرم گردنی. خفض جناح. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
فخرش بفضل و اصل بزرگ وفروتنی است
وین هر سه چیز نیست برون از شمار او.فرخی.

فرهنگ عمید

افتادگی، تواضع.

فرهنگ فارسی

تواضع افتادگی خشوع .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم