فرمانروایی

لغت نامه دهخدا

فرمان روایی. [ ف َ ما رَ ] ( حامص مرکب ) فرمان روا شدن. فرمان روا بودن. فرمان فرمایی. حکومت. ریاست. ( یادداشت به خط مؤلف ):
وزیر ملک صاحب سید احمد
که دولت بدو داد فرمان روایی.فرخی.ازیرا نخواهم که هرگز کسی را
بود بر دلم جزتو فرمان روایی.قطران تبریزی.فرق میان پادشاهان و دیگران فرمان روایی است. ( نوروزنامه ).

فرهنگ معین

( ~. رَ ) (حامص. ) حکومت.

فرهنگ عمید

شغل و عمل فرمانروا، حکمرانی، حکومت.

فرهنگ فارسی

عمل فرمانروا حکمرانی حکومت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال جذب فال جذب فال انگلیسی فال انگلیسی فال تک نیت فال تک نیت