فرضیات

لغت نامه دهخدا

فرضیات. [ ف َ ضی یا ] ( ع اِ ) واجبات. اموری که عمل به آنها فرض و واجب است. فرائض. رجوع به فرائض شود. || ج ِ فرضیه. حدسیات و چیزهایی که به گمان و قیاس و وهم بدانها پی میبرند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به فرضیه شود.

فرهنگ معین

(فَ یّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ فرضیه .

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت اسم ) مونث فرضی ۲ - حدس تقدیر ۳ - فرضی در باب موضوعی ممکن یا غیر ممکن که از آن نتیجه ای گیرند جمع : فرضیات .

ویکی واژه

جِ فرضیه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال لنورماند فال لنورماند فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی