فرامین

لغت نامه دهخدا

فرامین. [ ف َ ] ( ع اِ ) ج ِ فرمان. این تصرف فارسی زبانان عربی دان است که جمع لفظ فارسی به طور عربی آورده اند. ( آنندراج ). ج ِ فَرَمان فارسی است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به فرمان شود.

فرهنگ معین

(فَ ) [ معر. ] (اِ. ) جِ فرمان .

فرهنگ عمید

= فرمان

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع فرمان ٠ توضیح این تصرف فارسی زبانان عربی دانست که جمع لفظ فارسی را به طور عربی آورده اند ولی در عربی هم مستعمل است ٠

فرهنگ اسم ها

اسم: فرامین (پسر) (فارسی) (تلفظ: farāmin) (فارسی: فرامین) (انگلیسی: faramin)
معنی: فرمان ها، اوامر، ( معرب از فارسی، جمع فرمان ) فرمان ها

ویکی واژه

جِ فرمان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم