فتنه شدن

لغت نامه دهخدا

فتنه شدن. [ ف ِ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مفتون شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ). فریفته شدن. سخت پای بند گشتن :
بر خواب و خورد فتنه شدستند خرس وار
تا چند گه چون او بخورند و فرومرند.ناصرخسرو.فتنه فروکشتن از او دلپذیر
فتنه شدن نیز بر او ناگزیر.نظامی.ابتدای توبه او آن بود که بر کنیزکی فتنه شد چنانکه قرار نداشت.... ( تذکرةالاولیاء عطار ). رجوع به فتنه شود.

فرهنگ معین

( ~ . شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - شیفته شدن . ۲ - آشوب برپا شدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - فریفته گشتن سخت پابند کسی یا چیزی شدن مفتون شدن ۲ - شور و غوغا بر پا شدن .
مفتون شدن . فریفته شدن

ویکی واژه

شیفته شدن.
آشوب برپا شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تماس فال تماس فال جذب فال جذب فال پی ام سی فال پی ام سی