فافا. ( ص ) بدیع. و اصل آن واه واه یعنی وه وه بوده ( ! ) بمعنی خوب خوب ، و واو و فاء به یکدیگر تبدیل جسته اند. ( آنندراج ). چیزی بدیع و نیکو.( اوبهی ). هر چیز نیکو و غریب. ( برهان ) : تو همی گوی شعر تا فردا بخشدت خواجه جامه فافا.بلجوهر ( از یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگ معین
(ص . ) هر چیز خوب و بدیع و زیبا.
فرهنگ عمید
نیکو، بدیع، زیبا، خوب: تو همی گوی شعر تا فردا / بخشدت خواجه جامهٴ فافا (بلجوهر: لغت نامه: فافا ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) چیز بدیع و نیکو . سخن فاناک گوینده و اکثار کننده فارا .