فاحش

لغت نامه دهخدا

فاحش. [ ح ِ ] ( ع ص ) زشت. || بدخلق. ( اقرب الموارد ). || بسیار بخیل. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || کثیر، غالب و هرچه از حد تجاوز کند. ( اقرب الموارد ). بسیار و زیاده از اندازه. || بی شرف. || جسور. گستاخ. || درخشان. || آزمند. || بی تناسب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(ح ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - زشت ، قبیح . ۲ - بسیار، زیاد، آن چه از حد بگذرد.

فرهنگ عمید

۱. قبیح، زشت.
۲. ازحددرگذشته، ویژگی آنچه از حد تجاوز کند، بسیارزیاد.
۳. آشکار، واضح: غلط فاحش.

فرهنگ فارسی

قبیح، زشت، ازحددرگذشته آنچه که ازحدتجاوزکند، هربدی که ازحددرگذرد
( اسم صفت ) ۱ - زشت قبیح ۲ - آنچه از حد تجاوز کند زیاده از حد بسیار کثیر . یا تفاوت فاحش . تفاوت زیاد . یا غلط فاحش . غلط بسیار مهم و فاضح ۳ - بی شرف ۴ - جسور گستاخ .

ویکی واژه

زشت، قبیح.
بسیار، زیاد، آن چه از حد بگذرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال زندگی فال زندگی فال اعداد فال اعداد