فاتر

لغت نامه دهخدا

فاتر. [ ت ِ ] ( ع ص ) سست. زبون. ناتوان. || آب فاتر؛ آب نیمگرم. || خاطر فاتر؛ هوش کند و کم ادراک. ( ناظم الاطباء ). || طَرْف فاتر؛ چشمی که حدت نظر نداشته باشد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به فترت شود.

فرهنگ معین

(تِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - سست ، ضعیف . ۲ - آب نیم گرم .

فرهنگ عمید

۱. سست، ضعیف.
۲. نیم گرم، ولرم.

فرهنگ فارسی

سست، ضعیف، ازجوش افتاده
( صفت ) سست زبون . یا آب ( مائ ) فاتر . آب نیمگرم . یا خاطر فاتر . هوش کند و کم ادارک .

ویکی واژه

سست، ضعیف.
آب نیم گرم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال جذب فال جذب فال اوراکل فال اوراکل فال رابطه فال رابطه