غورگی

لغت نامه دهخدا

غورگی. [ رَ / رِ ] ( حامص ) کالی و نارسیدگی میوه ها. ( ناظم الاطباء ). غوره بودن. نارس بودن انگور و خرما. رجوع به غوره شود.
- درغورگی مویز شدن ؛ کنایه از نرسیدن به مراد و ضایع شدن. ناامید شدن و از زندگی برخوردار نشدن. ( ناظم الاطباء ) :
آنها که اسیر عقل و تمییز شدند
در حسرت هست و نیست ناچیز شدند
رو بیخبری ز آب انگور گزین
کین باخبران به غوره میمیز شدند .خیام.در جوانی پیر گشتم از جفای روزگار
همچو انگوری که اندر غورگی گردد سکج.شهاب الدین.رجوع به «غوره ما مویز شد» ذیل غوره شود.
- در غورگی مویز کردن ؛ پایمال کردن.ویران کردن. محروم ساختن. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(رِ یا رَ ) (حامص . ) نارسیدگی میوه ، کالی . ،از ~ مویز بودن کنایه از: ناپخته و بی تجربه ادعای استادی و کارآزمودگی کردن . ،در ~ مویز کردن الف - پایمال کردن . ب - محروم کردن .

فرهنگ عمید

غوره بودن، کال و نارس بودن انگور یا خرما.

فرهنگ فارسی

نارسیدگی میوه کالی. یا در غورگی مویز کردن . ۱ - پایمال کردن ۲ - محروم کردن .

ویکی واژه

نارسیدگی میوه، کالی. ؛از ~ مویز بودن کنایه از: ناپخته و بی تجربه ادعای استادی و کارآزمودگی کردن. ؛در ~ مویز کردن الف - پایمال کردن. ب - محروم کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم