لغت نامه دهخدا غنویده. [ غ ُ ن َ وی دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) خوابیده. ( برهان قاطع ). خفته. رجوع به غنودن و غنویدن شود: بر خاک درت ملک تو گویی که به آرام طفلی است در آغوش رقیبان غنویده.انوری.|| آسوده و آرمیده. ( برهان قاطع ). رجوع به غنودن و غنویدن شود.