غلق

لغت نامه دهخدا

غلق.[ غ َ ] ( ع مص ) غلق باب ؛ بستن در را. این کلمه لثغة یا لغت ردیه ای در اِغلاق است. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). دربستن. ( غیاث اللغات ). || غلق در زمین ؛ دور رفتن. ( منتهی الارب ). اِمعان. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) بستگی در. اسم است اِغلاق را. ( منتهی الارب ). بسته بودن باب. || ( اِ ) فضای محصور. باغ محصور بوسیله دیوار. ج ، اَغلاق. ( دزی ج 2 ص 224 ). || ( ص ) رجل غلق ؛ مرد کلان سال لاغر یا سرخ فام ، و کذا جمل غلق. ( منتهی الارب ): رجل او جمل غلق ؛ کبیر اعجف و قیل احمر. ( اقرب الموارد ).
غلق. [ غ َ ل َ ] ( ع مص ) غلق رهن در دست مرتهن ؛ حق مرتهن گردیدن. و این وقتی باشد که راهن شروط فک رهن رابر وقت آن نتواند، و فی الحدیث : لایغلق الرهن ؛ ای لایهلک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || غلق نخلة؛ منقطع گردیدن بار درخت خرما از کرم افتادن در بیخ شاخ. ( منتهی الارب ). کرم افتادن در بیخ شاخه خرما و بریده شدن میوه آن. ( از اقرب الموارد ). || به ناشدن پشت ستور. ( تاج المصادر بیهقی ): غلق ظهر بعیر؛ به نشدن پشت شتر و مجروح ماندن. ( منتهی الارب ). زخم شدن پشت شتر بدانسان که بهبود نیابد. دبر دبراً لایبراء. ( اقرب الموارد ). || خشم گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). غضب. ( اقرب الموارد ). تندی و تیزی کردن کسی. تندی و پرخاش روی دادن بر کسی. غلق فلان نشب فی حدته. ( ازمنتهی الارب ). یقال : احتد فلان فنشب فی حدته و غلق ، اذا اشتدت به فلم تنشرح عنه. ( اقرب الموارد ). || بسته شدن گره چنانکه باز نتواند شد. ( تاج المصادر بیهقی ). || هلاک گردیدن. ( منتهی الارب ). || ضجرة. ( اقرب الموارد ). قلق. اضطراب. انزعاج. || غلق فؤاده فی ید فلان ، اذا ملکه. ( اقرب الموارد ). دلبسته شدن. دل به کسی سپردن. || ( اِ ) کلیدانه. ( منتهی الارب ). چوبی که بدان در را ببندند و به فارسی کلیدان گویند. ( از غیاث اللغات ). فلج. ( فرهنگ اسدی ) ( برهان قاطع ). کلون. هرآنچه بدان در را بندند و با کلید بازشود. ( از اقرب الموارد ). بند در. ج ، اَغلاق. ( مهذب الاسماء ) :
چون کلید سخنم در غلق کام شکست
بر در بسته امید چه پایید همه !خاقانی.من بودم و یک کلید گفتار
هم در غلق دهان شکستم.خاقانی.|| الباب العظیم ؛ در بزرگ. ( اقرب الموارد ) ( دزی ج 2 ص 224 ). ج ، اَغلاق. جج ، اَغالیق. ( اقرب الموارد ). || یمین الغلق ؛ سوگند غضب ؛ سوگندی که از خشم یاد کنند. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(غَ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) کلون ، چوبی که بدان در را بندند.
(غَ لِ ) [ ع . ] (ص . ) سخن دشوار و مشکل .

فرهنگ عمید

۱. کلام مشکل و مبهم، مغلق.
۲. شخص بدخو و خشمگین.
بستن در.
۱. قفل یا کلون در.
۲. در بزرگ.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بستن در در بستن ۲ - ( اسم ) بستگی در .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
بستن. تغلیق: محکم بستن. . یعنی: زن درها را محکم بست و گفت بیا به آنچه برای تو است. این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده، در اقرب الموارد گفته تفعیل برای کثرت و مبالغه است.

ویکی واژه

سخن دشوار و مشکل.
کلون، چوبی که بدان در را بندند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال پی ام سی فال پی ام سی فال امروز فال امروز فال چای فال چای