غربتی

لغت نامه دهخدا

غربتی. [ غ ُ ب َ ] ( ص نسبی ، اِ ) کولی. غربال بند. لولی. قرشمال. توشمال. لولی. زط. قره چی ( یا غره چی ). چینگانه. رجوع به لولی شود. || در تداول مردم شیراز، غیر شیرازی.

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - منسوب به غربت . ۲ - کولی ، قرشمال . ۳ - بیگانه ، اجنبی . ، ~بازی درآوردن فریاد و جنجال بی اندازه کردن .

فرهنگ عمید

۱. [عامیانه] کولی، لولی، غرشمار.
۲. = غریب
۳. [عامیانه، مجاز] آن که نسبت به قوانین اجتماعی بی اعتناست.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به غربت ۲ - کولی قرشمال غریب شمار .

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:کولی

ویکی واژه

منسوب به غربت.
کولی، قرشمال.
بیگانه، اجنبی. ؛ ~بازی درآوردن فریاد و جنجال بی اندازه کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال امروز فال امروز فال ارمنی فال ارمنی