غربا. [ غ ُ رَ ] ( ع ص ، اِ ) غرباء. غریبان. رجوع به غرباء شود : قیمت عدل بر آن نهند، و رقم برزنند و به غربا فروشند... و غربا بیامدندی و همچنان دربسته بخریدندی...و غربا تجارت کازرون در باقی نهادند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 146 ). و رعایت حقوق غربا از مراسم اهل دیانت و خداوندان فتوت است. ( سندبادنامه ص 167 ). کهف الفقرا ملاذ الغربا. ( گلستان سعدی ). رجوع به غرباء شود. ( غرباً ) غرباً. [ غ َ بَن ْ ] ( ع ق ) حد غربی ، مقابل شرقاً: غرباً به کوچه بن بست.
فرهنگ معین
(غُ رَ ) [ ع . غرباء ] (ص . ) جِ غریب .
فرهنگ عمید
= غریب
فرهنگ فارسی
از سوی غرب ( مغرب ) حد غربی مقابل شرقا : فرصت غنیمت شمرده شرقا و غربا طمع در ممالک عجم کردند . حد غربی مقابل شرقی