عوض‌کردن

لغت نامه دهخدا

عوض کردن. [ ع ِ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چیزی را بجای چیز دیگر دادن و مبادله کردن. کوهریدن. گهولیدن. تبدیل نمودن. ( ناظم الاطباء ). عوض گردانیدن. تعویض. بدل کردن :
به نور عقل درین انجمن کسی بیناست
که کرد دولت بیدار را به خواب عوض.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

چیزی را بجای چیز دیگر دادن و مبادله کردن کوهریدن گهولیدن

ویکی واژه

عوض کردن
تغییر دادن، دگرگون کردن، چیزی یا کسی را جانشین کس یا چیز دیگر کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم