عوض کردن. [ ع ِ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چیزی را بجای چیز دیگر دادن و مبادله کردن. کوهریدن. گهولیدن. تبدیل نمودن. ( ناظم الاطباء ). عوض گردانیدن. تعویض. بدل کردن : به نور عقل درین انجمن کسی بیناست که کرد دولت بیدار را به خواب عوض.صائب ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
چیزی را بجای چیز دیگر دادن و مبادله کردن کوهریدن گهولیدن
ویکی واژه
تغییر دادن، دگرگون کردن، چیزی یا کسی را جانشین کس یا چیز دیگر کردن.